مجموعه ای از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه ایرانی قسمت 196

پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع

چُل-آلت مرد

بیسار-فلان

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست

خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

پیسی-بد رفتاری-آزار

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

دست پاچه-شتاب زده-مضطرب

حالی کردن-فهماندن

تلق و تولوق-صدای ناهنجار
در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن

بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

چِخه-نگا. چِخ

دُم لابه-چاپلوسی-تملق

چغندر پخته-لبو

پول و پله-پول

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

 
به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

جانور-کرم شکم و معده

باربند-جای نهادن و بستن بار

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

 

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

جامغولک-حقه-حیله

زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)

چک و چانه-کنایه از دهان

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

چنبره زدن-حلقه زدن

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

حدمتکار-مستخدم

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

چله-چاق-چرب و چیلی

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن
ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

آب لمبو-چلانده‌شده-فشرده

تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر

بچه ی-اهل ِ

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود

در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن
 

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

دست و پا-توانایی-عُرضه

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

چین چین-پر از چین

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)

حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن

 

آبِ سیاه-نیمه کوری

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس

جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی

رضا شدن-راضی شدن

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

این تن را کفن کردی-این تن بمیرد

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

حق شناسی-سپاس گزاری

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)
خدا به همراه-خدا خافظ
 

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

چلاق-دست و پا شکسته یا بریده

آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)
از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن
 

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

پُکیدن-ترکیدن

جار-چلچراغ-شمعدان

چوق-چوب-تومان

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

خش افتادن-خراش افتادن
خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

پر گویی-روده درازی-پر چانگی

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

بر وفق-مطابق-موافق

رکاب دادن-راهی جایی شدن

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

پیشت-آوازی برای راندن گربه

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی

دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی

آتش زیر پا داشتن(بی‌قرار بودن)

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی
افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن

دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه

زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته

حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)

جبهه-میدان جنگ

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن

خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن

از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)

چُس افاده-افاده ی بی جا

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره

تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

دبه کردن-دبه در آوردن

چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

دزد زده-سرقت شده

جای پا-اثر-نشانه-رد

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

بامبول-حقه-کلک

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

دور و دراز-فراخ و وسیع

بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

بند-ریسمان-طناب-رشته

پابوسی-زیارت

اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن

خبرکش-سخن چین

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا

تت و پت-لکنت زبان

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار

پا بَد-بد قدم

آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

چاچول-حقه باز-شارلاتان

دور از جناب ب-لانسبت

تاب بازی-بازی کردن با تاب

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن
 

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

چگور پگوری-خوشگل-جذاب

به هم زدن-قطع رابطه کردن

تر و فرز-چست و چابک

چین و خم-پیچ و تاب

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن
چشم و چار-چشم-دید-بینایی

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

خبر چین-سخن چین-جاسوس

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی

دستِ چپ-سمت چپ

اله و بله(چنین و چنان)

چارچار زدن-بی حیایی کردن

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن

بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده

 

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن
ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

خورده برده-ملاخظه و پروا

دوره-مهمانی-زمانه

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

دماغ چاقی-احوال پرسی

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

چاک کردن-نگا. چاک دادن

حاجی خرناس-لولو

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

بار انداختن-توقف و اقامت کردن

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه

تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن

اجاق-دودمان

تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجه‌ی جایی کردن

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

 

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

حشری-شهوت ران-پر شهوت

زرت و زورت-زرت و پرت

چتولی نشستن-جمع و جور نشستن

تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

به پول رساندن-فروختن

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

 

چاک کردن-نگا. چاک دادن

دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن

پینه زده-وصله کرده

آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

حشری-شهوت ران-پر شهوت

آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)

حاملگی-آبستنی

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک

خیابان گرد-بی کاره-ولگرد

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

 

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

خاک به دهنم-زبانم لال

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد
خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت

دور برد-دارای برد زیاد

زار زدن-سخت گریه کردن
تنبان درآر-بی حیا-دریده

پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

چیز سرش بشو-آدم چیز فهم

حکیم جواب کرده-یتیم

پَس-ناجور-خراب

 

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن
خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه

جرینگ-صدای سکه های پول

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

آزگار-زمان دراز
چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد

دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر

رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی

بنده منزل-خانه ی من

اشک کوه(یاقوت، لعل)

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

دزد زده-سرقت شده

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

بغداد خراب-شکم گرسنه

ارباب حجت-اهل منطق

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

تخم جن-حرام زاده

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا
زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

 

رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن

پیر شَوی-عمرت دراز باد

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

خود را بستن-پول دار شدن

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند

چای نیک-قوری و کتری چای

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت

تلکه بند شدن- تلکه کردن

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
از خر افتادن(نابود شدن، مردن)

خستگی در کردن-استراحت کردن

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن

روغن داغ-روغن گداخته

خم گرفتن-فنی از کشتی

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور
پول چایی-انعام-بخشش

خوش لباس-نگا. خوش پوش

حرام و حرس-ریخت و پاش

بند آمدن-متوقف شدن

چاچول باز-حقه باز-شیاد

به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی

تلمبار- تل انبار

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

جسته دوزی-نوعی دوختن

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن

خدا به دور-پناه بر خدا

حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

اله و بله(چنین و چنان)

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)

از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

بی معنی- بیخود
بومی-محلی-اهل همان سرزمین

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

پلاس-اثاث مختصر منزل

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن

چشم خوردن-نظر خوردن

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

 

آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

تشریف داشتن-حضور داشتن

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)
اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

حظ کردن-لذت بردن

زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن

چاچول-حقه باز-شارلاتان

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

اشک تلخ-شراب-اشک عاشق

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

 

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

بابا غوری-نابینا-کور

پاتوغ-محل گرد آمدن

چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

چلک بازی-بازی الک دولک

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن

دزدی گرگی-دله دزدی

دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

چارچار زدن-بی حیایی کردن

جزوه-کتابچه-دفترچه

افتادگی(پریشانی، احتیاج)

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی

دو پولی-کالای بی ارزش

ارزانی-بخشیدن-دادن

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

تنگاب آمدن-به جان آمدن

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن
از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

آتشِ تر-شراب-لب معشوق

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

استخوان‌دار(محکم، بااراده)
آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

پنج تن آل عبا- پنج تن

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

آلکلی(معتاد به الکل)

دهن دره-خمیازه

خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

 
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)

آب و رنگ(طراوت و شادابی)

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن

آفتابی کردن(پدیدار کردن)

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)
خبره-ماهر-استاد
چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

آب آتش زده(اشک)

زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر

حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن

ارزانی(بخشیدن، دادن)

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن

زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

چرمی-از جنس چرم

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

پوشک-کهنه ی بچه

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

تو دوزی-دوختن از درون

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

ازخودراضی-متکبر-خود پسند
ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند
ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر
ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش

 
دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن
خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

دود چراغ-کشیدن شیره
در دار-دارای سرپوش
خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی

خونسرد-آرام-بی خیال

تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

آدم بی‌معنی(آدم بی‌خود)

توان هماوردی با کسی را داشتن

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

آلامد(باب روز، به‌رسم معمول)

بی فکر-لاابالی-بی قید

باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

چراغ الله-نگا. چراغ

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

پُر پشت-انبوه-بسیار روییده

زیر پوش-جامه ی زیرین

پیش کردن در-بستن در

دق مرگ-دق کش

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

 

جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی

تیز بزی-فورن-بی درنگ

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

 
دلقک بازی-مسخره بازی

دو لبه-دارای لب کلفت

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید

چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

ادرار کوچک(شاش)

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

بد قماش-بد جنس-خبیث

خوره-جذام-آکله

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

آفتاب چریدن(بی‌کار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

چندر-رگ و ریشه ی گوشت

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

آب خنک خوردن-به زندان افتادن

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

بَر و رو-قد و قامت-چهره

پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق

از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن

خاکروبه-زباله-آشغال

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)

پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

خاله بی بی-نوعی آش

تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است

خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن

اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره‌ی بد یا غذای بد)

آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

بار انداختن-توقف و اقامت کردن

خوش لباس-نگا. خوش پوش

خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن
خانه خمیر-نگا. خانه خراب
خیک کسی پر بودن-سیر بودن

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد

تخته پوست-زیرانداز پوستی

چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن

دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

انگشت کردن(انگشت رساندن)

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)
زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد

چو انداختن-شایعه پراکندن

 

توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن

اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)

آب و رنگ-طراوت و شادابی

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

بچه افتادن-سقط شدن جنین

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

 

جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها

آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود)

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

پیر شَوی-عمرت دراز باد

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

ترش کردن-عصبانی شدن

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

 

خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس

اینها را هم بخوانید